پیش فیلتر رافع ـ فروش پیش فیلتر گریز از مرکز رافع RAFEA
فروش پیش فیلتر رافع - پیش فیلتر گریز از مرکز رافع RAFEA

میدانید در قطب شمال گرگ ها را چطور شکار میکنند؟

 

شكار گرگ و ماهواره

 

روی تیغه ای خون ریخته و آن را در قالب یخی قرار میدهند و در طبیعت رها میکنند   ......

...  آن قدر از گرگ خون میرود که توسط خودش میمیرد. و این کاری است که ماهواره     ...

 



ادامه مطلب...
ارسال توسط محسن

داستاني از اديسون

 

داستان درسی از اديسون

اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي كرد.

 اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.

در همين روزها بود كه نيمه هاي شب  .........

 

 



ادامه مطلب...
ارسال توسط محسن

دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد.

زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.......

شيوه اي جديد براي مديريت

 



ادامه مطلب...
ارسال توسط محسن

 

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمندتر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن کی؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم .....

 



ادامه مطلب...
ارسال توسط محسن

مردي در كنار جاده، دكه اي درست كرده بود و در آن ساندويچ مي فروخت. چون گوشش سنگين بود، راديو نداشت. چشمش هم ضعيف بود، بنابراين روزنامه هم نمي خواند. او  ......

 

 

برای دیدن ادامه مطلب   اینجا    کلیک کنید

 



ادامه مطلب...
ارسال توسط محسن

روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد. با خود عهد کرد

 تازمانی که  انسانی نیابم که بتواند مرا به حیرت وا دارد،

 از این سفر بر نگردم.

 نیم دو جین روح را در خورجین ریخت. نان جویی بر داشت و به راه افتاد.

 رفت و رفت و رفت. ..........

برای خواندن ادامه لطفا   اینجا   کلیک کنید



ادامه مطلب...
ارسال توسط محسن

آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،

تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند.

سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری،

در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی 

مشکلاتش مدام بیشتر می شد!

روزی دوستی به دیدنش آمده بود ............

برای مطالعه ادامه مطلب  اینجا  کلیک کنید



ادامه مطلب...
ارسال توسط محسن

 

مورچه هر روز صبح زود سر کار می رفت و بلافاصله کارش را شروع می کرد*با خوشحالی به میزان زیادی تولید می کرد* 
*رئیسش که یک شیر بود، بادیدن اینکه می دید مورچه می تواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، پیش خودش گفت باید بهره وری او را بالاتر ببرم تا بیشتر کار کند* 
*بنابر این بدین منظور سوسکی را که تجربه بسیار بالایی در سرپرستی داشت و به نوشتن گزارشات عالی شهره بود، استخدام کرد* 
*اولین تصمیم سوسک راه اندازی دستگاه ثبت ساعت ورود و خروج بود* 
*او همچنین برای نوشتن و تایپ گزارشاتش به کمک یک منشی نیاز داشت*

 

 

 

برای خواندن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید



ادامه مطلب...
ارسال توسط محسن
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد